ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نجار،یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد
آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند
موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند،قبل از ورود،نجار چند دقیقه در سکوت جلو درختی در باغچه ایستاد
بعد با دو دستش،شاخه های درخت را گرفت ادامه مطلب ...
در باغ دیوانه خانه ایی قدم می زدم که جوانی را سرگرم خواندن کتاب فلسفه ای دیدم
منش و سلامت رفتارش با بیماران دیگر تناسبی نداشت . کنارش نشستم و پرسیدم :
“اینجا چه می کنی ؟” ادامه مطلب ...
یک حکیم سالخوردهی چینی از دشتی پر از برف رد میشد که به زنی برخورد که گریه میکرد
حکیم پرسید:
– شما چرا گریه میکنید؟ ادامه مطلب ...