ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آبیدر
زیر بغلاش را میگیرم. گرما در دستهای سردم میدود. نوک انگستانم گرم میشود و گرما کشیده میشود به سینه و قلبم. او هنوز این گرما را در تنش نگه داشته است؛ گرمای انتظار. زنده ماندن برای دیدار کسی که سالها زانو به بغل در گوشهای منتظرش بوده است. آرام میبرمش تا بخوابانمش. در زیر نور نارنجی مرموز چراغ بادی روی دیوار، زیر کته قهوه خانه، جای همیشگیاش. سرفه میکند: «تمام استخوانهایم لول میزند.» برای آنکه در سکوت یخ زده چیزی گفته باشم میگویم: «از سرمای این برف است که یک ریز و بیامان هفته هاست میبارد.» ادامه مطلب ...