ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
فاجعه از وقتی شروع شد که مادر بچه ها از حمام برگشت و پا گذاشت روی
خرند خانه و دید که سه تا بچه هاش تاقباز افتاده اند روی آب حوض . بعد از
آن را هم که همسایه ها دیدند و شنیدند و خیلی هاشان گریه کردند .
غروب که هنوز همسایه ها توی خانه ولو بودند با دو تا پاسبان و یک پزشک
قانونی و مادر بچه ها داشت ساقه های نازک لاله عباسی و اطلسی باغچه را می
شکست و خاک باغچه را می ریخت روی سرش .
ادامه مطلب ...
ظهر پنجشنبه خبر شدیم که دکتر برگشته است و حالا هم مریض است. چیزیش نبود دربان بهداری گفته بود که از دیشب تا حالا یک کله خوابیده است، هر وقت هم که بیدار میشود فقط هقهق گریه میکند. معمولا بعد از ظهرهای چهار شنبه یا پنج شنبه راه میافتاد و میرفت شهر، با زنش. این دفعه هم با زنش رفته بود. اما راننده باری که دکتر را آورده بود گفته: «فقط دکتر توی ماشین بود.» گویا از سرما بیحس بوده. دکتر را دم قهوه خانه گذاشته و رفته بود. ماشین دکتر را وسط های تنگ پیدا کرده بودند. ادامه مطلب ...