یکی بود یکی نبود. در روزگاران قدیم ببری از باغوحش امریکا گریخت و به
جنگل بازگشت. در دوران اسارت بسیاری از عادات آدمیان را آموخته بود و با
خود فکر کرد خوب است آن رسوم را در جنگل به کار بَرَد.
اولین روزی که به منزل رسید یوزپلنگی را ملاقات کرد و به او گفت: «صحیح
نیست که من و تو برای قوتمان به شکار رویم. حیوانات دیگر را وا میداریم
که غذایمان را برایمان تهیه ببینند.»
ادامه مطلب ...