این نامه ده سال قبل عجیب به نظر میرسید اما درواقع صحنه هایی را توصیف می کند که امروز توی کشورما هم کاملا عادی شده اند. دیروز از فرودگاه که می آمدم یکی بعد از دیگری از کنار کارخانه های سایه رد می شدم، ساختمان هایی بزرگ و بدون نما که زیر نور خورشید می درخشیدند و پلیس های سابق و سگهای گرگی جلوشان نگهبانی می دادند.
کارخانه های سایه دودکش های عظیمی دارند که سر به آسمان کشیده اند و دودی از بخارهای رنگارنگ و درخشان از آنها بیرون می آید. دوست های بهانه گیر من می گویند که دود درواقع هیچ ربطی به اصل شیوه تولید ندارد و فقط یک حقه است؛ گواهی جعلی این که توی کارخانه با تکنولوژی جادوگری می کنند. عقیده عموم مردم این است که دودها قویترین سایه ها هستند، آنهایی که بزرگتر و پرقدرت تر از آن هستند که بتوان بسته بندیشان کرد. همیشه زنهای پیری را بیرون کارخانه می بینی که ساعتها ایستاده اند و به دود زل زده اند.
عده کمی هستند که می گویند دود کارخانه به خاطر مواد شیمیایی سرطان زایی که در تولید سایه ها به کار می روند خطرناک است.
بقیه ادعا می کنند که سایه محصولی طبیعی است و از نظر شیمیایی خالص
است. این دسته به نظرشان دود فایده هایی هم دارد؛ نقش های رنگارنگ زیبای
ابرهای آن خوشبختی را نشان می دهد که از سایه ای که کاملا درکش کنیم به
دست می آید. این حرف معقول است چون توی روزهای ابری آسمان بالای شهر ما با
نقش هایی عجیب و شکل هایی جالبی که دودهای آبی و قرمز و سبز درخشان می
سازند شگفت انگیز می شود. بعضی ها هم می گویند که ابرها حالا دیگر حاوی
زیبایی ترسناک مکاشفه هستند.
2
سایه ها را توی جعبه های بزرگ و افراطی که با نقشهای انتزاعی در رنگهای
مختلف تزیین شده اند بسته بندی می کنند. اداره آمار اعلام کرده که به
طور متوسط هر خانواده 25 درصد از درآمدش را صرف این کالاهای گران قیمت می
کند که این نسبت هرچه درآمد کمتر باشد بیشتر می شود.
کسانی هستند که فکر میکنند سایه ها برای مردم بد هستند چون وعده
خوشبختی واهی و غیرممکنی را می دهند که هرگز نمی توان آن را درک کرد و
بنابراین حقیقت زیبایی های واقعی زندگی را از آن می گیرند. اما کسان
دیگری هستد که عقیده دارند سایه ها همیشه به نوعی در زندگی ما بوده اند
گیریم که به شکل های مختلف و سایه بسته بندی شده برای سلامت روانی در
جامعه پیشرفته صنعتی لازم است. به هرحال تحقیق نشان داده که آمار بالای
خودکشی در کشورهای پیشرفته به محبوبیت سایه ها ربط دارد و آمار خودکشی و
فروش سایه با هم رابطه مستقیم دارند. این موضوع را کسانی که عقیده دارند که
سایه ها آینه هایی دربرابر روح هستند این طور توضیح می دهند که وقتی
کسی توی جعبه سایه نگاه می کند درواقع خودش را می بیند؛ اگر توی آن
زیبایی ببیند در واقع زیبایی خودش را دیده و حس نامیدی هم از ناتوانی و فقر
روح خودش سرچشمه می گیرد.
3
کریسمس رفتم دیدن مادرم. با سگهاش تنها توی قسمت فقیر نشین شهر زندگی
میکند. چون می دانستم سایه خیلی دوست دارد براش چندتا گرانش را خریدم.
فوری بلند شد و رفت توی خلوت اتاق سایه براندازشان کند.
آنقدر توی اتاق ماند که نگرانش شدم و رفتم در زدم. تقریبا بلافاصله بیرون
آمد. تا صورتش را دیدم فهمیدم سایه ها به درد بخور نبودهاند.
گفتم: متاسفم. اما او بلافاصله من را بوسید و شروع کرد ماجرای همسایهای را که بختآزمایی برده بود تعریف کند.
من خودم خیلی خوب میدانم سرخوردگی بعد از باز کردن جعبه سایه چه حسی است،
چون خودم هم دراین زمینه ضعیف هستم و این موضوع را مثل یک گناه از همه
مخفی می کنم. می دانم که دوستهای باهوشم تاییدش نخواهند کرد.
یک روز جی را توی خیابان دیدم. توی دانشگاه درس میدهد.
روی جعبهای که خریده بودم و زیر کتم قایم کرده بودم زد و با لحنی آگاهانه گفت: آهان.
می دانستم که از این کشفش استفاده خواهد کرد و توی شب نشینی های محبوبش
نقل مجلس میشود. با این حال گمان می کنم که خود او هم پنهانی به سایه ها
علاقه دارد. خودش چند سال قبل به این موضوع اعتراف کرده بود؛ وقتی که آن
سوتفاهم عجیب که او هنوز دوست داشت از آن به اسم”سروسرمان” یاد کند بینمان
پیش آمده بود.
او بود که اولین بار از احساس خالی بودن، آن احساس وحشتناک ناتوانی، وقتی که نمی توان سایه را گرفت حرف زده بود.
4
پدر خود من خانه را به خاطر چیزی که توی یک جعبه سایه دیده بود ترک کرد.
جعبه گرانی نبود؛ برعکس، مادرم با پولی که از خورد و خوراک خانه کنار
گذاشته بود برایش خریده بود تا غافلگیرش کند. جمعه شبی بعد از شام بازش
کرده بود و وقتی من شنبه آمدم بهشان سر بزنم رفته بود. یادداشتی گذاشته بود
که مادرم تازه همین اواخر به من نشان داد. پدرم خیلی اهل قلم نبود و به
سختی توانسته بود چیزی را که دیده بود توصیف کند. کلمات نمی توانند شرح
بدهند من با دیدن چیزی که توی جعبه سایهای که تو برایم خریدهای چه احساسی
دارم.
5
درمورد احساس خودم نسبت به سایه ها کمترین چیزی که می توانم بگویم این
است که دایم در حال تغییر هستند. برای اینجا یکی از آنها را می توانم
اینطور بیان کنم: گریزان، ناراضی کننده، رهنمون به زیبایی هایی عمیقترو
رازهایی ژرفتر که جایی قبل از شروع و بعد از پایان وجود دارند.
پیتر کری
Peter Carey